-
17:29 1404/4/3
-
OMID ODRIFRD

شهرهای آزاد و امپراتوری مقدس روم.
و
امپراتوری مقدس روم (رایش یکم).
از قرن پانزدهم برای نشان دادن یک شهر خودمختار استفاده میشد که دارای مقدار مشخصی از خودمختاری بود و در انجمن امپراتوری نشان داده میشد. یک شهر امپراتوری وضعیت بیواسطه امپراتوری را داشت، و به این ترتیب، تنها تابع امپراتور مقدس روم بود، در مقابل یک شهر یا شهر سرزمینی (Landstadt) که تابع یک شاهزاده سرزمینی بود چه یک لرد کلیسایی (شاهزاده-اسقف) یا یک شاهزاده سکولار (دوک - آلمانی: Herzog)، مارگراف، کنت (گرافGraf)، و غیره.
تکامل برخی از شهرهای آلمان به نهادهای قانون اساسی خودگردان امپراتوری، کندتر از شاهزادگان سکولار و کلیسایی بود. در طول قرون سیزدهم و چهاردهم، برخی از شهرها اساساً به دلایل مالی توسط امپراتور به عنوان شهرهای امپراتوری ارتقا یافتند (Reichsstädte). ; Urbes imperiales. آن شهرهایی که توسط پادشاهان و امپراتوران آلمانی در قرون ۱۰ تا ۱۳ تأسیس شده بودند و در ابتدا توسط مباشران سلطنتی/امپراتوری اداره میشدند (Vögte) به تدریج استقلال یافتند، زیرا قضات شهر آنها وظایف اداری و قضایی را بر عهده گرفتند. برخی از نمونههای برجسته عبارتند از کلمار، آگنو و مولوز در آلزاس یا ممینگن و رافنسبورگ در سوابیای علیا.
شهرهای آزاد (Freie Städte ; Urbes liberae) آنهایی مانند بازل، آوگسبورگ، کلن یا استراسبورگ بودند که در ابتدا تحت فرمان یک شاهزاده - اسقف قرار گرفتند و به همین ترتیب، به تدریج از آن ارباب استقلال یافتند. در موارد معدودی، مانند کلن، ارباب کلیسایی سابق به ادعای حق اعمال برخی از امتیازات فئودالی باقیمانده بر شهر آزاد ادامه داد، ادعایی که تقریباً تا پایان امپراتوری منجر به دعواهای دائمی شد.
با گذشت زمان، تفاوت بین شهرهای امپراتوری و شهرهای آزاد بهطور فزایندهای مبهم شد، به طوری که آنها در مجموع به عنوان «شهرهای آزاد امپراتوری» یا «شهرهای آزاد و امپراتوری» شناخته شدند و در اواخر قرن پانزدهم بسیاری از شهرها شامل «آزاد» و هم «امپراتوری» بودند. مانند سایر املاک امپراتوری، آنها میتوانستند جنگ کنند، صلح کنند و تجارت خود را کنترل کنند، و اجازه دخالت کمی از خارج را میدادند. در اواخر قرون وسطی، تعدادی از شهرهای آزاد مانند اتحادیه هانزا یا Décapole آلزاس، برای ترویج و دفاع از منافع خود. اتحادیههای شهری (Städtebünde) را تشکیل دادند.
امپراتوری مقدّس روم
مجموعهای از قلمروهای چند ملیتی(بیشتر آلمانی تبار)بود که از اوایل قرون وسطی تا برچیدنش در سال ۱۸۰۶ میلادی در جریان جنگهای ناپلئونی، بر بخشهایی از اروپای مرکزی و اروپای غربی فرمان راند. این امپراتوری از قلمروهای مختلف مانند پادشاهیها، شاهزادهنشینها و شهرهای آزاد تشکیل شده بود، که بزرگترین آنها پس از ۹۶۲ میلادی، پادشاهی آلمان بود. این امپراتوری شامل چندین پادشاهی کوچک و بزرگ دیگر نظیر پادشاهی بوهم، پادشاهی ایتالیا، بورگوندی نیز میشد.
در بیست و پنجم دسامبر ۸۰۰ میلادی، پاپ لئون سوم، پادشاه فرانکها، شارلمانی را «امپراتور مقدس روم» نامید و تاج بر سر او گذاشت. بدین ترتیب، سه قرن پس از سقوط امپراتوری روم غربی، این عنوان در غرب اروپا دوباره زنده شد. پس از شارلمانی به صورت پراکنده چندین نفر خود را امپراتور خواندند تا اینکه در سال ۹۶۲ میلادی، اتوی یکم به عنوان امپراتور تاج بر سر نهاد و خود را وارث شارلمانی نامید. پس از آن، به مدت هشت قرن و تا انقراض این امپراتوری، جانشینان او خود را امپراتور خواندند. در میان تاریخنگاران، در رابطه با آغاز امپراتوری اختلاف است. برخی تاجگذاری شارلمانی را به عنوان آغاز امپراتوری در نظر میگیرند، درحالی که سایرین اتوی یکم را بنیانگذار امپراتوری مقدس روم میدانند.
عنوان «امپراتوری مقدس روم» تا سده سیزدهم میلادی برای اشاره به این امپراتوری به کار نمیرفت، با این حال از آغاز امپراتوری، فرمانروای این دولت خود را جانشین امپراتوران باستانی روم غربی میدانست. امپراتور مقدس روم معمولاً و به صورت سنتی به وسیله انتخابات برگزیده میشد، گرچه معمولاً خاندانهای سلطنتی و سلسلههای پادشاهی این انتخابات را تحت کنترل خود داشتند. شاهزادگان انتخابگر آلمانی (شاهزادگانی که بر شاهزادهنشینهای درون امپراتوری فرمان میراندند و برای انتخاب امپراتور حق رأی داشتند) معمولاً یکی از خودشان را به عنوان «پادشاه رومیان» یا
«پادشاه رومنها» انتخاب میکردند و در برخی موارد، امپراتور تاج خود را از دست پاپ دریافت میکرد. با این حال پس از قرن شانزدهم این سنت ادامه پیدا نکرد.
امپراتوری مقدس روم هرگز نتوانست به یک ثبات سیاسی و قدرتِ مرکزی مقتدر دست پیدا کند. در عوض، امپراتوری توسط صدها زیرواحد سیاسی مختلف اداره میشد: پادشاهیها، شاهزادهنشینها، دوکنشینها، شاهزاده-اسقفنشینها، شهرهای آزاد و موارد دیگر. قدرت امپراتورِ مقدس روم محدود بود و درحالی که شاهزادگان، لردها، شهرهای آزاد و سایرین خود را دستنشانده امپراتور میخواندند، درون مرزهای قلمروی خود که بخشی از امپراتوری مقدس روم بود، تا حد بسیار زیادی مستقل عمل میکردند.
توسعه و شکوفایی امپراتوری
در دوره پس از اتوی یکم، امپراتوری مقدس روم نقش مهمی در سیاستهای اروپای قرون وسطی ایفا کرد. امپراتوری شامل مناطق وسیعی از اروپای مرکزی بود که امروزه شامل کشورهای آلمان، اتریش، سوئیس، بلژیک، هلند، جمهوری چک، لهستان و بخشهایی از فرانسه و ایتالیا میشود. این گستردگی جغرافیایی باعث شد تا امپراتوری نقشی حیاتی در تعاملات سیاسی و نظامی اروپا داشته باشد.
یکی از مهمترین امپراتوران مقدس روم، فردریش بارباروسا (فردریش اول) بود که از ۱۱۵۵ تا ۱۱۹۰ میلادی حکومت کرد. او تلاش کرد تا قدرت مرکزی امپراتوری را تقویت کند و کنترل بیشتری بر شاهزادگان محلی داشته باشد. با این حال، تلاشهای او با مقاومتهای بسیاری مواجه شد و در نهایت به نتایج مطلوب نرسید.
جنگهای مذهبی و تأثیرات آن بر امپراتوری
در سدههای شانزدهم و هفدهم میلادی، امپراتوری مقدس روم تحت تأثیر جنگهای مذهبی قرار گرفت. جنگ سیساله (۱۶۱۸-۱۶۴۸) یکی از مهمترین و ویرانگرترین جنگهای این دوره بود که به دلیل اختلافات مذهبی بین پروتستانها و کاتولیکها آغاز شد. این جنگ باعث تضعیف شدید امپراتوری شد و در نهایت با معاهده وستفالی پایان یافت که به استقلال بیشتر شاهزادگان و ایالات مختلف منجر شد.
تغییرات ساختاری و سیاسی
در قرن هجدهم، امپراتوری مقدس روم با چالشهای جدیدی مواجه شد. رقابتهای داخلی و فشارهای خارجی باعث شد تا قدرت امپراتوران به طور فزایندهای محدود شود. در این دوره، امپراتوری به یک اتحادیه سیاسی شل تبدیل شد که از واحدهای سیاسی مستقل تشکیل شده بود.
پایان امپراتوری
در آغاز قرن نوزدهم، امپراتوری مقدس روم با فشارهای ناشی از انقلاب فرانسه و جنگهای ناپلئونی مواجه شد. ناپلئون بوناپارت، امپراتور فرانسه، با ایجاد کنفدراسیون راین و تضعیف قدرت امپراتوری، به فروپاشی نهایی آن کمک کرد. در ششم اوت ۱۸۰۶، فرانتس دوم، آخرین امپراتور مقدس روم، با انحلال رسمی امپراتوری مقدس روم و اعلام خود به عنوان امپراتور اتریش، به دوره هزار ساله امپراتوری پایان داد.